مهریه ام یک سکه به نیت یگانگی خدا بود/ از محسن خواستم لباس مقدس سپاه را به تن کند / در خانه ما مدام حرف از شهدای مدافع حرم بود/ دعا می کردم شهید بشود ولی اسیر نه! /دفعه آخر گفتم مطمئنم این بار شهید می شوی

ساخت وبلاگ
دفعه آخری که می خواست به سوریه برود به محسن گفتم من مطمئنم شما این بار که می روید به شهادت می رسید. گفت: «هنوز برای شهادتم مطمئن نیستم؛ ولی دعا کن روسفید بشوم.» من که اما هنوز مصر بر شهادتش بودم... احضار محبت و عشق از راه ......
ما را در سایت احضار محبت و عشق از راه ... دنبال می کنید

برچسب : مهریه,یگانگی,محسن,خواستم,لباس,مقدس,سپاه,خانه,مدام,شهدای,مدافع,کردم,شهید,بشود,اسیر,دفعه,گفتم,مطمئنم,شهید, نویسنده : 4ehzarata بازدید : 170 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 3:11